فرهنگی سیاسی اجتماعی |
|
رهبر انقلاب در تشریح عوامل بروز آسیبهای احتمالی، مراقبت معنوی از خانواده و هوشیاری در مقابل رخنههای به ظاهر كوچك را مورد توجه قرار دادند و در مصداقی تاریخی خاطرنشان كردند: به فرموده امیرمؤمنان، زبیر در مجاهدتها و سختیها نیز همراه ایشان بود اما وقتی پسرش بزرگ شد، این صحابه بزرگ تحت تأثیر خواستها و حرفهای پسر، به تدریج در مقابل حق ایستاد و برروی امیرمؤمنان شمشیر كشید و این واقعیت نشان میدهد كه رخنههای كوچك، گاه به انحرافات بزرگ می انجامد. باسمه تعالی جناب آقای هاشمی رفسنجانی به رسم ادب واحترام و اخلاق، سلام علیکم؛ سفر حضرتعالی به کرمان، می توانست فرصتی را فراهم کند تا در جلسه ای عمومی به صورت شفاف و منطقی به سؤالات و ابهامات روحانیت کرمان پاسخ دهید؛ اما متأسفانه این امکان فراهم نشد و ظاهرا قرار بر این شده که این جلسه به صورت گزینشی و با حضور افراد خاصی برگزار شود. البته چنین تصمیمی چندان دور از انتظار نبود؛ چرا که جمع زیادی روحانیون، فضلا، اساتید، ائمه جماعات و طلاب کرمانی مقیم قم و کرمان، منتقد حضرتعالی و اطرافیانتان هستند و چنانچه در جمع عمومی آنها حاضر شوید، با سؤالات و انتقادات جدی آنان مواجه خواهید گشت؛ بدین جهت، اطرافیانتان بهتر دیدند جلسه را به صورت کاملا کنترل شده برگزار کنند. صادقانه بگوییم چنین تصمیمی نشان دهنده فرار حضرتعالی از پاسخ گویی است، همچنین به خوبی بیانگر آن است که حضور شما در جمع روحانیت، نه به خاطر ارادت به این قشر و اهمیت به نظرات و دیدگاه های آنان؛ بلکه به قصد بهره برداری تبلیغاتی و رسانه ای از آن است. و اما سؤالات روحانیت انقلابی کرمان: 1ـ حضرتعالی از گذشته به دنبال ارتباط با آمریکا و عادی سازی روابط با این کشور بوده اید و خواسته خود را در مقاطع مختلف بروز داده اید، این تمایل اگر چه فی نفسه نشانگر یک انحراف فکری و عملی و غفلت از ماهیت دشمنی آمریکا با ایران است؛ اما آنچه که قبح آن را بیشتر می کند، نسبت دادن این اندیشه انحرافی به حضرت امام راحل «قدس سره» است. آقای هاشمی! لطفا پاسخ دهید که به چه انگیزه ای و بر چه اساسی، فرمایشات صریح، شفاف و مکرر امام امت «قدس سره الشریف» درباره ماهیت آمریکا را نادیده گرفته و با نقل خاطرات بی اساس، اندیشه تابناک آن فرزانه دوران را تحریف می کنید؟ 2ـ حضرت امام امت «قدس سره» در بیانات خود همواره خطر اطرافیان فاسد را به مسئولان نظام و علما گوشزد می کردند. بسیار مایه تأسف است که اطرافیان شما مصداق کامل هشدار امام امت هستند. همسر شما در روز روشن و به صورت علنی، مردم را به شورش علیه نظام اسلامی فرا می خواند، دختر شما به دفعات، در اردوکشی های خیابانی شرکت می کند که از آن جمله می توان به حضور در جمع حرمت شکنان روز عاشورای حضرت اباعبدالله الحسین اشاره کرد، پسر شما با راه اندازی رسانه های هتاک و شایعه پراکن و سامان دهی اراذل خیابانی، میادین تهران را به آتش می کشد و امنیت روانی مردم مسلمان را مختل می کند. متأسفانه شواهد نشان می دهد که حضرتعالی هشدار امام امت را نادیده گرفته و به شدت از اطرافیان فاسد خود حمایت می کنید. جناب آقای هاشمی! به جای اینکه به دختر خود نهیب بزنید و او را از آشوب و فتنه بر حذر دارید، عمل او را توجیه کرده و در جواب انتقادات می گویید: « دخترم برای خوردن ساندویچ به خیابان رفته بود و اشتباهی دستگیر شد.» به جای اینکه پسر خود را به دست محاکم قضایی بسپارید، او را روانه خارج کرده و حال که پس از چند سال به ایران بازگشته، به دستگاه قضایی فشار می آورید تا راه محاکمه عادلانه او را سد کنید. آقای هاشمی! مطالبه جدی روحانیت کرمان این است که موضع خود را در رابطه با هشدار حضرت امام بیان کرده و نسبت خود را با اطرافیانتان روشن کنید و بفرمایید تا کی قرار است توجیه گر اعمال فساد انگیز آنان باشید؟ 3ـ در نظریه سیاسی اسلام، محور و سکان دار اداره حکومت، ولی امر است. اطاعت و حمایت از اوست که می تواند امت اسلامی را در بحران ها و فراز و فرودهای مختلف محافظت کند. این ادعا در هدایت های اعجاز گونه مقام معظم رهبری«مدظله العالی» در طول سال های گذشته به خصوص در فتنه 88، عینیت یافت. این پیوند هر قدر عمیقتر و گسترده تر باشد، بنیان های جامعه مستحکم تر می باشد. در این بین، نخبگان نقش ویژه ای دارند؛ چرا که محل رجوع مردمند. جناب آقای هاشمی! با کمال تأسف باید گفت حضرتعالی در سال های اخیر نه تنها حامی و مطیع ولی امر نبوده اید، که در بسیاری موارد، مواضع و سخنانتان، بر خلاف جهت گیری های ایشان بوده است؛ که به عنوان نمونه می توان به سخنان غیر قانونی و تفرقه آمیز حضرتعالی در آخرین نماز جمعه اشاره کرد. جناب آقای هاشمی! لطفا به صورت شفاف، نسبت خود را با مقام ولایت امر روشن کنید و تصریح کنید ورای تعارفات و اظهار ارادت های ظاهری، تا چه اندازه در عمل، خود را ملزم به اطاعت از سکان دار جامعه اسلامی می دانید؟ 4ـ حضرتعالی در نامه بدون سلام خود به مقام معظم رهبری «مدظله العالی» خبر از آتشفشان هایی داده بودید که از هم اکنون دود آن در فضا دیده می شود. سؤال ما این است که آیا آن آتشفشان ها و دودها، همان زبانه های آتش و دودهای برآمده از آن، در خیابان های تهران بود؟ آیا شما از فتنه انگیزی های فرزندتان در سامان دهی به اراذل آشوبگر، اطلاع داشتید؟ 5ـ بسیاری از دگر اندیشان که تمامی مرزهای هتاکی به مقدسات و ارزش های این مرز و بوم را درنوردیده اند، امروز به شما دل بسته اند و این دلبستگی را علنا اظهار می کنند. جناب آقای هاشمی! شما را با امثال کدیور و گنجی و سروش چه کار؟ چرا نامه های هتاکانه آنان نسبت به مقام معظم رهبری «مدظله العالی» خطاب به شما نوشته می شود و از شما برای رسیدن به امیال شیطانی خود استمداد می طلبند؟ چرا قاطعانه پاسخ آنان را نمی دهید و آنان را از خود نا امید نمی کنید؟ آیا در این تعلل، قصد و منظوری نهفته است؟ در پایان خاطر نشان می کنیم بر اساس آنچه که شنیده ایم، اطرافیان شما، در یک محاسبه غلط، تصمیم گرفته اند برای جذب روحانیون و طلاب، و بهره برداری تبلیغاتی از حضور آنان، از انگیزه های مادی استفاده کنند. روحانیون متعهد و انقلابی کرمان، این اقدام اطرافیان حضرتعالی را توهین آمیز می دانند و خواستار عذر خواهی رسمی آنان از ساحت مقدس روحانیت هستند. جناب آقای هاشمی! به اطرافیان خود بفرمایید که روحانیت دلباخته اسلام است نه فریفته زرق و برق دنیای فتنه گران. حتما ماجرای شریح قاضی ها و عمر سعدها که وسوسه های نفس اغواگر، کر و کورشان کرد و به عقد عجوزه ظاهر فریب دنیا درشان آورد، اطرافیان شما را حریص کرده تا روحانیت را نیز بدین طریق بیازمایند. حاشا که روحانیت کرمان در زمره آنان باشد. اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک، اللهم العنهم جمیعا. جمع زیادی فضلا، اساتید، ائمه جماعات و طلاب انقلابی مقیم قم و کرمان /9704/پ202/ج
ـ آیتالله سید محمد خامنهای تأکید میکند که اظهاراتش نه از منظر سیاسی بلکه به دلیل ثبت آن در تاریخ است و اگر ضرورت ایجاب کند حرفها و مستندات بسیار دیگری را بازگو میکند. ریشههای تمایل باند آقای هاشمی رفسنجانی برای ارتباط با امریکا از ابتدای پیروزی انقلاب چه بود؟ این موضوع ریشه عمیقی دارد و به نگاه آمریکا به نظام و انقلاب اسلامی برمیگردد، وقوع انقلاب اسلامی ایران برای غرب استکباری واقعه باورنکردنی و سنگین و گیج کننده بود. آمریکا به سبب سیاست غلط، نزدیکبین و عجولی که دارد بلافاصله برای براندازی انقلاب و نظام دست به کار شد. اول طرح کودتای 22 بهمن 57 بود که عمل نکرد. بعد از آن بر سیاست مقابله سریع و نابودکننده انقلاب را پیش گرفت تا قبل از آن که موج انقلاب اسلامی ایران به ملل دیگر برسد آن را کسب کنند و مثل مصر چند سال گذشته، آن را به حال اول و بدتر از آن درآورند. پس از آنکه با عنایت الهی طرحهای آمریکا با شکست روبه رو شد، امید به نفوذیهای خود در ایران بستند که بیشتر آنها در آن زمان در نهضت آزادی و جبهه ملی بودند. هوشیاری امام و عزم ملت مسلمان ایران باعث شد که گرچه قدری دیر شده بود ولی امام خمینی (ره) مهدی بازرگان را به کناری بگذارد و نهضت آزادی را که برای اسارت دوباره ملت نقشه ریخته بود، ابطال و برکنار کند. امید بعد آمریکا به منافقین و بنیصدر بود که آن هم به شکست انجامید. در این بین و در تمام مدت، توجه اتاق فکر سیاست خارجی آمریکا و گروه صهیونیستی پشت سر آن، به راه دیگری هم بود؛ اول آنکه اگر شد امام را مستقیم یا غیرمستقیم از بین ببرند و شخصی مناسب و مورد قبول خود را نصب کنند و از آن راه به تدریج انقلاب را به تحلیل ببرند و ساقط کنند و اگر نشد با توجه به بیماری قلبی امام و امکان وقوع رحلت امام با صبر و تأمل به فکر جانشین امام باشند. این فکر از اول انقلاب هم وجود داشت و شهید کردن شهید مطهری بر همین اساس بود؛ چون به طور طبیعی همه آگاهان میدانستند که جانشین امام یا شهید مطهری یا آقای منتظری و یا آقای بهشتی است و دشمن فکر میکرد در صورتی که راهی با توافق با آنها پیدا نشود باید آنها را از سر راه برداشت، پس از شهادت استاد مطهری نگاه به سمت این 2 نفر دیگر رفت. آقای منتظری شخصاً دست دوستی با آمریکا نمیداد ولی در اطراف او کسانی بودند که با ساواک سابقه همکاری داشتند و به آمریکا ندای همکاری داده بودند. مرحوم شهید بهشتی هم با وجود تمامیتخواهی باز مردی دشوار و علی رغم ظاهری لیبرالیستی، متدین و به انقلاب وفادار بود. و خودش را به غرب نمیفروخت و شهادت او نشان داد که اولاً از همکاری با وی مأیوس بودند ثانیاً مانع توجه و کارکردن آنها روی دیگران از جمله شیخ اکبر هاشمی میشد که آمریکا در گوشه چشم او را هم نامزد کرده بود و بهخوبی نقاط ضعف او را میدانست. بنابراین گزینه مورد نظر فقط هاشمی و بیت مرحوم منتظری بود. چون آمریکا طبق معمول همواره بیش از یک گزینه و نامزد را در نظر میگیرد و مستقلاً و بدون اطلاع دیگری روی او مطالعه میکند، همانطور که امروز هم یکی از دلایل وقوع سفر مک فارلین به ایران و میهمان هاشمیشدن او و بعد از آن افشای آن توسط بیت منتظری همین رقابت پنهانی بیت منتظری و حواشی هاشمی بر سر تماس و معامله و حتی قرارداد با آمریکا و اقمار او بود. یعنی سفر مک فارلین را بیت منتظری قاپیدن آمریکا توسط رقیب میدانستند و لذا پته هاشمی را بر آب زدند تا به تصور آنها از طرف امام مطرود و منزوی و حتی محاکمه و رسوا شود و خودشان در مقام طرف معامله با آمریکا باقی بمانند. بخت با هاشمی یار بود که چند نفر نماینده وطن دوست احساس مسئولیت کردند و تن به قضا دادند و سؤال خود را مطرح کردند و با یک توطئه همهجانبه بلایی که رسیده بود از سر هاشمی گذشت و به آن چند نماینده مظلوم خورد، و سید مهدی هاشمی هم سرش را بر سر این قمار از دست داد و توسط گروه رقیب به محاکمه و اعدام سپرده شد. چرا مک فارلین و هیأت همراه به تهران سفر کردند، تحلیل آمریکاییها از این سفر چه بود؟ باند هاشمی از مدتها پیش با آمریکا ارتباط داشتند مثلاً گنگرلو مشاور سیاسی میرحسین یکی از آنها بود. اقوام نزدیک هاشمی هم به اروپا در رفت و آمد بودند. اصل ارتباط هاشمی و اطرافیانش با آمریکا از چند طریق بود، اولاً ساواکی فراری محکوم به اعدامی، قربانیفر که نقش دلال اسلحه را بازی میکرد و طرف سازمانی او همان مشاور موسوی بود، دوم برادرزاده هاشمی که به بهانه تهیه اسلحه با قربانیفر آشنایی پیدا کرده بود و مورد توجه آمریکاییها و امید آنها به وساطت مستقیم قرار گرفته بود. نهایتاً پس از مطالعات و بررسیهایی که دو طرف ایرانی و آمریکایی درباره نوعی توافق برای مدیریت آینده کشور کرده بودند، اصل توافق نهایی را که مهمترین قسمت روابط مذکور بود به همان ملاقات معروف مک فارلین معاون رئیس جمهور آمریکا با شخص اکبر هاشمی موکول کرده و برنامه سفر کاملاً محرمانه را تدوین و هتل اقامتگاه و امور امنیتی هم پیشبینی شده بود تمام این اقدامات از لحاظ ظاهری و به اصطلاح فیزیکی در پوشش معامله اسلحه و آزادسازی گروگانهای آمریکایی در لبنان بود ولی عمق قضیه سری بود و فقط چند نفر اطلاع داشتند. تحلیل آمریکایی تثبیت آینده نفوذشان در ایران و به تحلیل بردن تدریجی نظام اسلامی و انقلابی بود و با این سفر میخواستند به موضع مطمئنی برسند. در واقع ملاقات مهم و محرمانه مک فارلین، برای محکم کاری و قرارداد رسمی با طرف ایرانی بود و شاید به نظر آنها بیت منتظری مهره سوخته ای بود و گزینه هاشمی قطعی و تمام شده به نظرشان می رسید. هاشمی در ایران هم اطرافی یا اطرافیانی داشت که این ارتباط را در رقابت با بیت منتظری تقویت و تسریع می کردند و در مذاکرات تهران او را مترجم فیمابین معروف کردند و ارتباط او با ساواک در عراق را بیت منتظری قبلاً منتشر کرده و مدرک آن بطور گسترده در مجلس شورای اسلامی پخش کرده بودند که گویا با حمایت جریان رئیس مجلس ماست مالی شد. موضوع اصلی ملاقات مک فارلین و ریسک سفر او که اگر کشف می شد کاخ سفید و حزب متبوع رئیس جمهور آمریکا ریگان را سخت در فشار قرار می داد، موضوع حفظ آینده ایران بعد از امام موضوعی فوق سری بود که باید کاملاً محرمانه میماند و جز اصحاب سرّ، باید حتی کنگره آمریکا و همه مقامات ایرانی ـ چه رسد به مجلس و امام ـ هم بویی نمی بردند. در صورت قطعی شدن پیمان فیمابین، جان امام هم بیشتر به خطر می افتاد چون ممکن بود آمریکا عجولانه دست به جنایت دیگری بزند، همانطور که طرح ترور امام توسط قطب زاده یکی از آنها توطئه ها و از قرار شنیده ها ـ اصرار منافق نفوذی در ریاست جمهوری زمان مرحوم رجائی به نام کشمیری برای بردن کیف محرمانه به همراهی رجایی به ملاقات امام ـ که آقای سیداحمد خمینی اجازه بردن کیف بدون بازدید را نداده و جان امام را حفظ کرده بود ـ توطئه دیگر بود. به هرحال، این ملاقات ها کاملاً حساب شده و امنیتی بود، مک فارلین با گذرنامه ایرلندی و با نام دروغی به ایران آمده بود. برای آنکه سفر او کشف نشود، به کمک یکی از همدستان آنها در سپاه آن روزگار، او را بدون عبور از گذرگاه های رسمی مستقیماً به هتل برده بودند، بدون آنکه کسی حتی مأمورین حساس دولتی متوجه شوند. پس از یک جلسه مقدماتی، قاعدتاً خود هاشمی وارد مذاکره شده بود چون مسلماً شخص دوم آمریکا حاضر نبود پیام و هدایای خود را به کس دیگری غیر از مقام بالا (رئیس مجلس) بدهد گر چه به دروغ این ملاقات را منکر شدند و گفتند که مک فارلین از اینکه با مقامات عالیه روبرو نشده عصبانی بوده. ولی خود هاشمی در جلسه غیر رسمی مجلس (که ضبط شده) پس از بروز فضاحت موضوع هرگز نگفت که ملاقاتی نکرده است بلکه گفت: حیف نگذاشتند که کار به آخر برسد چون این کار یک «فتح الفتوح» بود. اما به دروغ به امام وانمود کردند که مک فارلین بدون اطلاع دادن به ایرانیها سرخود و محرمانه به ایران آمده و هتل گرفته و آرزوی ملاقات با هاشمی را داشته ولی حسرت آن را به دلش گذاشته اند و ناامید از ایران رفته که ادعایی نامعقول و غیر قابل قبول بود. به امام وانمود کردند که این هیأت بلند پایه آمریکایی خودسرانه و بدون اطلاع مقامات ایرانی به فرودگاه تهران و سپس هتل آمدهاند و گذرنامه تقلبی داشته اند و حال آنکه در گزارش ها و مصاحبه های بعدی هاشمی و هیأت مربوط ایرانی با تمام تناقض هایی که در گفتارشان هست، به این موضوع اقرار دارند که حداقل از یک سال پیش ا زآن یعنی در سال 1364 این روابط برقرار بوده و ایرانی ها از خصوصیات سفر و حتی ساعت ورود آنها و اسامی واقعی افراد آمریکایی- اسرائیلی مطلع بوده اند و ساعت شماری می کرده اند. علم و اطلاع هیأت ایرانی به جعل گذرنامه و اقدام قضایی و جزایی نشدن مجرمین، گناه دیگر هیأت ایرانی است جرم جعل چند سال زندانی دارد. سعی و تلاش برای فریب امام و به اصطلاح قانونی «گزارش خلاف» دادن مأمور دولتی هم جرم است که بایستی دنبال می شد. چه نیازی بود که شخص دوم آمریکا با آن همه ذلت و ترس و نگرانی و گذرنامه مجعول به تهران بیاید. دولت آمریکا با زیرکی برای پنهان کردن اصل منظور از سفر (که نوعی توافق سیاسی برای رهبری پس از امام بود) به سرعت خودش موضوع کونتراها را مطرح کرد تا مهره های آینده سوخته نشوند و فقط موضوع یک تخلف از ناحیه کاخ سفید در برابر کنگره باشد و با مختصر مجازات سیاسی فراموش شود. و به همین دلیل بود که مک فارلین در برابر محاکمه در استیضاح خود در کنگره از ارائه مدارک مذاکره خودداری کرد و گویا به دروغ مدعی شده بود که مدارک از بین برده شده، و حتی تظاهر به خودکشی کرد. امّا اصل قضیه دلالی سیاسی و مهره سازی برای آینده جمهوری اسلامی ایران تمام نشد و شکل عوض کرد. از جمله اطرافیان هاشمی او را به سمت ریاست جمهوری سوق دادند تا یک پله به رهبر شدن نزدیکتر شود و ضمناً مقدمات یک توافق قطعی را فراهم کنند، البته آمریکا از خامی و بی تجربگی طرف ایرانی استفاده های موردی هم می کرد از جمله آزادسازی گروگان های آمریکایی در لبنان. طی ریاست جمهوری هم زمزمه مادام العمر کردن ریاست جمهوری برای هاشمی هم شروع شد که با هوشیاری مقام معظم رهبری توطئه خنثی شد. ریاست جمهوری هاشمی مقدمه ای برای هماهنگ سازی امور و زمینه سازی برای ایجاد پایگاه قدرت و خیز به سمت آرزوی دیرینه پس از فوت امام بود ولی قدری دیر شده بود و با حکمت و عنایت الهی و با تصمیم و رأی ناگهانی و تقریباً بی مقدمه مجلس خبرگان رهبری، آقای خامنه ای انتخاب شد و کار از کار گذشت و توطئه آمریکایی به راه دیگری افتاد که نمونه آن فتنه های سالهای 78 و 88 است و این حکایت همچنان باقی است. سفر مک فارلین و هیأت مرکب آمریکایی- اسرائیلی به ایران کاملاً مخفی بود و کشف آن جرم بزرگی در چشم امام و مردم به حساب می آید و شاید اکبر هاشمی را برای همیشه از اهدافش دور می کرد به همین دلیل طبق اظهار خود هاشمی فقط چند نفر آنرا می دانستد که یکی از آنها کنگرلو مشاور سیاسی نخست وزیر موسوی بود گرچه به احتمالی خود موسوی در جریان نبود. البته بعد از رسوایی به سرعت به یکی دو نفر سربسته و تحت عنوان کشف راهی جدید برای تهیه اسلحه مطالبی گفته بودند تا ادعا کنند که موضوع سری نبوده ولی با وجود این، وقتی ما از وزیر خارجه به طور خصوصی پرسیدیم که آیا از این سفر سری اطلاع داشته؟ جواب داد که به هیچ وجه اطلاع نداشته است. یعنی شخصی غیر مسئول در روابط خارجی دست به ریسک بزرگی برای ایجاد رابطه صمیمی و خودمانی با دشمن انقلاب زده بود که مسئول ترین مقام های جمهوری اسلامی ایران از آن مطلقاً خبری نداشت و این اهمیت سرّی و محرمانه بودن آنرا می رساند و علت سرّی بودن آن هم معلوم بود. چرا باند مهدی هاشمی معدوم ماجرای سفر مک فارلین را افشا کرد؟ به علت افشاگری سید مهدی هاشمی اشاره کردم و نتیجه تعارض و جنگ پنهانی بیت آقای منتظری و باند اکبر هاشمی رفسنجانی و لو رفتن سفر مک فارلین به طرفیت هاشمی که از طرف سیدمهدی هاشمی انجام شده بود، انتقام از او به صورت به میان کشیدن پرونده سیدمهدی و محاکمه و اعدام او بود که نوعی زخم چشم و قدرت نمایی هم محسوب می شود، بعلاوه خود بیت آقای منتظری را از دور سیاست خارج می کرد. روابط سری و نزاع اخیر این دو باند سابقه زیادی داشت. در اوایل که قرار جانشینی آقای منتظری در میان بود باند هاشمی و افرادی در جماران طمع داشتند که به این وسیله به اهدافشان برسند و با نام منتظری و رهبری او نفوذ و جایگاه خود را حفظ کنند ولی پس از مدتی متوجه شدند که سیدمهدی هاشمی و باند بیت منتظری حصاری دور او کشیده اند و کسی را در آن مجموعه راه نخواهند داد، وضع برگشت و حمله به سیدمهدی هاشمی شروع شد و موضوع قتل و شهادت مرحوم شمس آبادی و نگهداری اسلحه قاچاق و مانند اینها را مطرح کردند و با وسایطی مؤثر منتظری را بوسیله امام از قائم مقامی عزل و بیت او را زیر نظر قرار دادند، تا قدرت پس از امام دست آنها نیفتد و آنرا در دست بگیرند. شما از چه زمانی وارد این مسأله شدید و زمانی که 8 نماینده از آقای ولایتی سوال پرسیدند چه اطلاعاتی داشتند؟ دلیل سخنان امام خمینی که منجر به پس گرفتن سوالات شد، چه بود؟ من در آن ایام به حوزه انتخابیه خودم رفته بودم وقتی برگشتم این موضوع را شنیدم. ابتدا باور نمی کردم که چنین کار مهم خودسرانه ای بدون اذن امام و اطلاع افراد مسئول انجام شده باشد گر چه از مهمل کاری و بی منطقی طرف ایرانی عامل آن خبر داشتم. بلافاصله به تحقیق پرداختم و موضوع مسلم شد بیشتر نمایندگان دلسوز هم ناراحت بودند ولی اقدامی نکرده بودند. من شخصا طبق وظیفه خودم نامه ای با طرح یک سؤال کلّی به وزیر خارجه نوشتم دو نفر از دوستان هم مایل به امضا شدند. این موضوع باعث دستپاچگی رئیس مجلس و باند او شده بودند و با مشورت کسانی در جماران و دولت، توطئه ای کردند و سؤالاتی را که امام را عصبانی و ناراحت می کردند تهیه و به زور و اصرار برای امضا به دست افرادی داده بودند که به هشت نفر معروف شدند. پیش من هم آوردند من قبول نکردم که آن را امضا کنم ولی خیلی اصرار کردند که شما فقط یک امضا دارید اینجا 7 امضا هست همه را یک کاسه بکنید بهتر است. از دو نفر دیگر هم امضا گرفته بودند. من در آن شدت ناراحتی که از آن موضوع داشتم (که در واقع افتضاح ایران بود نه آمریکا ولی آنرا وارونه جلوه دادند) قهراً امضا کردم و به دام آنها افتادم. شیاطین بلافاصله آنرا به ضمیمه پیش فرض های دیگری، در موقع حساسی به امام دادند و حضرت امام را با این روش، عصبانی کردند و امام هم در یک سخنرانی به امضا کننده ها حمله شدید کردند و کار آنها را بدتر از کار اسرائیل دانستند. وقتی من سخنرانی امام را شنیدم در منزل بودم بجای آنکه ناراحت شوم ،سجده شکر بجا آوردم و گفتم خدا را شکر که امام بار مسئولیت را بعد از این از دوش ما برداشت. ابتدا تصمیم گرفتم که از مجلس استعفا دهم ولی دیدم توهین به امام است و دلم راضی نشد. یکی از دوستان امضاکننده خیلی نگران به منزل ما آمد و پرسید که من چه خواهم کرد آیا صلاح هست به مجلس برویم یا نه؟ من به او آرامش دادم و گفتم ما کار درستی کرده ایم و نگرانی ندارد من روز مقرر به مجلس خواهم رفت. ولی با وجود شهامتی که این کار در آن جوّ شدید می خواست من راحت بودم گر چه حتی احتمال می دادم که در مجلس اولین فرد پاسداری که به محض ورود، اسلحه به روی من خواهد کشید. عجیب این بود که همه پاسداران و حتی مستخدمان مجلس آن روز بطور بی سابقه ای با لبخند و شوخی و احوالپرسی با من روبرو شدند و حتی یکی از افراد هیچ وقت جواب سلام مرا نمی داد آن روز با روی خوش خودش به سلام مبادرت کرد و این وضع عجیب خیلی معنی داشت و بعدها هم برخی از خواص و عوام به امام نکاتی را گفته و حرف هایی زده بودند. از قضا آن روز در صحن مجلس طرح سؤال از قوه قضائیه مطرح بود و من یکی از سخنرانان و اولین سخنران موافق طرح بودم. منشی وقتی طرح را مطرح کرد و گفت آقای خامنه ای موافق اول صحبت کنند، رئیس مجلس که شاید باور نمی کرد من در مجلس آن روز شرکت کنم و مرا هم ندیده بود ،گفت: آقای خامنه ای نیامده! منشی گفت: ایشان حضور دارند و من مشغول دفاع از طرح شدم هاشمی در این باره در سایت شخصی خودش با عبارت تحقیر آمیزی نوشته که آنروز «محمد خامنه ای» بدون آقا و سید و القاب رایج، خیلی ترسیده بود! گوینده این ادعا باید اینقدر شعور داشته باشد که کسی که ترسیده باشد آن گونه اول وقت به مجلس نمی آید و اولین نفر از طرحی که عنوان خطرناک «سؤال از قوه قضائیه» را دارد، دفاع نمی کند. من آنروز چند بار وسوسه شدم گله ای از حضرت امام بکنم که شما خودتان به ما درس دادید که هر متهم فرضی حق دارد که پاسخ و دفاعش را در محکمه بگوید و بقول فقها «الغایب علی حجّته» پس چرا از ما نپرسیده ما را محکوم کردید و یا قصه دزدی را بگویم که از دیوار منزل کسی افتاده بود و پایش شکسته بود از صاحب خانه به دادگاه شکایت کرده بود که چرا دیوار بلندی ساخته؟ و عجیب آنکه دادگاه صاحبخانه را محکوم کرد نه دزد را ولی صبورانه گذشتم. دلیل آنکه سؤالی را پس گرفتیم هم، نوعی احترام به اعتراض حضرت امام بود و هم نشان دادن مظلومیت این 8 نفر که با وجود ابراز غیرت ملی و اسلامی و انجام وظیفه در قالب قانون اساسی و قوانین دیگر، برای کار درستی که انجام داده بودند محکوم می شدند و شخص خاطی که دستش را بر خلاف قانون پنهانی در دست دشمن گذاشته بود از خطر مجازات فرار می کرد. شنیدم بعدها افراد محترمی از حوزه و از بازار تهران به امام اعتراض کرده بودند و ایشان قول داده بود جبران کند. توده مردم هم هر جا به ما می رسیدند در مساجد و نماز جمعه به ما دلداری می دادند و ابراز حمایت می کردند، هیچکس جز معدود مزدوران هاشمی و خط نحس آنها به ما 8 نفر توهین نکرد و هدف آنها نه فقط 8 نفر بلکه به جناح معروف به 99 نفر مخالف موسوی بود و حتی کار به حمله به روزنامه رسالت و بازاریان رسید. همیشه تهمت طرفداری از مالکین و خوانین به این جماعت می زدند. غیر از این فشار مصنوعی فحاشان باند هاشمی و موسوی و امثال آنها، هیچ فشاری به ما نرسید بلکه همان طور که گفتم جوّ سیاسی جامعه همه به نفع ما و خط امام بود و خط چپ که ادعای مخالفت با آمریکا و لیبرالها را داشتند، مفتضح شده بودند که در جناح طرفداران آمریکا قرار گرفتهاند و به دروغ شعار میدهند. اگر صلاح میدانید درباره ماجرای 99 نفر و رای منفی تان به نخست وزیری میر حسین موسوی هم بفرمایید. درباره ماجرای 99 نفر نماینده مجلس که به نخست وزیری میرحسین موسوی در دور دوم نخست وزیریش رأی ندادند من قبلاً مطالبی گفته ام، حاصل موضوع این بود که رئیس جمهور وقت (آقای خامنه ای) با آن که در دوره اول ریاست قوه مجریه خود با علاقه و اصرار میرحسین موسوی را برای نخست وزیری انتخاب کرده بود ولی در دو سال اخیر آن دوره حرکات و اقداماتی سیاسی و اجتماعی و اداری از طرف موسوی پدید آمد که رئیس جمهور وقت احساس خطر برای نظام کرده و اندک اندک به این نتیجه رسیده بود که در دوره دوم او را انتخاب نکنند. موسوی با هاشمی و بخش هایی از جماران از جمله فرزند امام ارتباطاتی مستقیم و مؤثر ایجاد کرده بود و به محض اطلاع از نظر آقای خامنه ای به آنها متوسل شده بود که امام را واسطه قرار دهند و در نتیجه امام خمینی بدون آنکه دستور و امر شرعی یا قانونی بکند، برای حفظ مصلحت فرضی اظهار میل کرده بودند که موسوی بماند، گفته شد که به امام گفته بودند اگر موسوی نخست وزیر نشود در جبهه جنگ خلل وارد میشود و مدافعان جنگ طرفدار موسوی هستند. از این تمایل اخلاقی امام، غوغایی بزرگ بر پا کردند و در مجلس اقلیت طرفدار هاشمی و موسوی آن را چماقی ساختند تا نمایندگان را مرعوب کنند. عده ای از نمایندگان واقعاً به عدم صداقت و صلاحیت میرحسین موسوی و دروغ بودن تأثیر او در جبهه جنگ و روحیه سربازان علم داشتند، عده ای هم مردّد شده بودند. نتیجه تردیدهای نمایندگان این شد که عده ای ،99 نفر وظیفه خود را در این دانستند که به وی رأی ندهند با آنکه مرید و عاشق امام بودند ولی فریب اطرافیان و طرفداران موسوی را هم می دانستند. خود من تا صبح روز رأی گیری در یک بن بست و برسر یک دو راهی قرار گرفته بودم از طرفی حقیقت امر و دروغی را که به امام گفته بودند می دانستم و از طرفی چهره امام در برابرم مجسم می شد و دلم بر مظلومیت او می سوخت و جرات به رأی مخالفت پیدا نمی کردم. اما اول صبح قبل از حرکت از منزل به خودم جنبیدم و تصمیم گرفتم دل یکدله کنم مخصوصاً عده زیادی از نمایندگان درباره رأیی که می خواستند بدهند همیشه با من مشورت می کردند و من باید برای آنها جواب داشتم، این بود که قرآن را برداشتم و استخاره کردم و جواب عجیبی آمد که تکلیف مرا روشن کرد. آخر آیه آمده بود که «حُرمَّت ذلک علی المؤمنین!» وقتی به مجلس وارد شدم بسیاری از نمایندگان که از نظر و رأی من پرسش می کردند گفتم که قطعاً رأی نخواهم داد، نتیجه رأی مجلس امضای نخست وزیری میرحسین موسوی شد منهای 99 نفر که رأی نداده بودند و بعدها هم امام با هوشیاری به عمق قضایا پی برده بود و شخص رئیس جمهور (آقای خامنه ای) هم بعدها گفته بود که ایشان هم نفر صدم بوده است. انتخاب میرحسین در دوره دوم وزر و وبالی است که دامن همه را گرفت و ضایعات و صدماتی داشت که ظاهراً هنوز درباره آن چیزی نوشته نشده و یکی از سیئات هاشمی هم شمرده می شود، و یک نمونه و مصداق آن تحمیل پذیرش قطعنامه ضد جنگ به امام و امّت و کمک به صدام و به سیاست آمریکا بود. تحلیل کلان شما از این ماجرا پس از گذشت نزدیک به 30 سال چیست و آیا ماجرای مک فارلین برای امروز، مخصوصاً اکنون که درگیر مذاکرات هسته ای هستیم درسی دارد؟ ماجرای ارتباط به ظاهر کاخ سفید با باند هاشمی، در واقع فقط ارتباط رئیس جمهور وقت آمریکا با ایرانیها نبود بلکه حکومت در سایه و مدیران سیاست آمریکا که بیشترشان صهیونیست هستند دنبال آن بودند و هستند. یعنی با تغییر رئیس جمهوری آمریکا، آن سیاست از بین نرفت و به صورت های مختلف، از جمله کارگزاران ـ اصلاحطلبان و امثال آنها ـ خودش را نشان داد و فتنه 88 و فتنه آزمایشی سال 78 هم از جلوه های همان سیاست بوده است. طرح مسأله خرید اسلحه از آمریکا، برای اداره جنگ یکی از سیاست های طرف ایرانی بود و مسأله کمک به کونتراهای ضد ساندنیست از سیاست های طرف آمریکایی، و هر دو هدف اصلی مشترک را در پوشش قابل قبول و باورکردنی این دو بهانه دنبال می کردند. دلایل و قراینی بر این حقیقت همیشه وجود داشته و گاه گاه تکرار می شود. حضور فعال و به اصطلاح تکیه گاه شدن هاشمی در همه وقایعی مثل فتنه سال 88 و قبل از آن و عدم انصراف او از پیگیری رسیدن به رهبری نظام و دفاع از اهداف و منافع آمریکا در نقل قول های دروغ از امام و اصرارهای چند ساله او در اتمام جنگ و باصطلاح نوشاندن جام زهر قطعنامه منحوس به امام و دیگر گفته ها و مصاحبه های مشابه دیگر و مخصوصاً روابط مستحکم دیپلماتیک و سیاسی با سعودی های خصم لدود ایران و شیعه، همه قراین و دلایلی عقل پسند بر وجود رابطه پنهانی و اصرار آمریکا بر به قدرت رساندن این شخص است. این ماجرای به ظاهر شکست خورده و فراموش شده، یک برنامه و سیاست دائمی آمریکاست و در هر مقطعی به صورتی خاص ظاهر و عمل میشود و در ایران هم از طرف افراد سست عنصر و وطن فروش همیشه استعداد همبستگی با آمریکا وجود داشته و خواهد داشت، بنابراین در همه مقاطع سیاسی باید منتظر نوعی نزدیکی با آمریکا و خیانت به ضرر ملت و نظام از طرف برخی افراد طرفدار تماس با آمریکا بود./998/د101/ب6 اکبر هاشمی رفسنجانی کیست ؟ باید به درگاه خدا توبه و استغفار کنیم که چرا تا به حال درباره نفاق وریا هاشمی با مردم حرف نزدهایم 1-ارتباط با منحرفین (منافقین و مارکسیستها ولیبرالها ): مجاهدین خلق صراحتاً همکاریهای هاشمی رفسنجانی با سازمان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را تایید کردهاند. تراب حقشناس که پیش از انقلاب برای گرفتن تاییدیه مجاهدینخلق از امام به نجف رفته میگوید: «نامهای مفصل از هاشمی رفسنجانی بود که نسخهای از آن را خودم به نجف بردم. در این نامه نویسنده نه تنها از مجاهدین خلق بلکه از فدائیان خلق (بهخصوص رفیق شهید مسعود احمدزاده) به خوبی یاد کرده و حمایت آیتالله را از مبارزین خواستار شده بود. حسین احمدی روحانی، دیگر رابط سازمان مجاهدین خلق با امام خمینی نیز درباره نظرات هاشمی نسبت به سازمان و امام و شکل صحیح مبارزه میگوید: «در سال ۱۳۵۴ هاشمی رفسنجانی به رفیق تراب [حقشناس] در دمشق گفته بود، وضع در داخل کشور طوری است که حتی اگر آقای خمینی هم حرفی بزند، تا مجاهدین آن را تایید نکنند [فرمان امام] اجراشدنی نیست!» وحید افراخته دیگر عضو شاخص مجاهدین درباره هاشمی رفسنجانی با سازمان مجاهدین خلق اعترافات بسیار جالبی دارد. او مدعی میشود رفسنجانی بارها و بارها به سازمان کمک مالی کرده و افراد زیادی را جهت جذب شدن به سازمان معرفی کرده است. به گفته افراخته، هاشمی جزو سمپاتها و حامیان اصلی سازمان و عامل نفوذی سازمان در جریان روحانیت است. وحید افراخته در اعترافات خود مینویسد:«اين فرد [هاشمی رفسنجانی] از سمپاتهاي مهم گروه در ميان آخوندها ميباشد و حداقل يكبار، صدهزار تومان به گروه كمك مالي كرده است. در عين حال از نظر تبليغ براي مجاهدين در ميان مذهبيها و روحانيت يا جمعآوري اخبار و اطلاعات كمكهاي ديگر نيز براي گروه مهم بوده و از او به عنوان حلقه رابط مجاهدين با مذهبيها، آخوندها و بازاريها استفاده كردهاند. نظر گروه نسبت به او مثبت بود از نظر فكري خوب است و نزديكي زياد به افكار مجاهدين و ماركسيستها دارد. محافظهكار نيست و ميتوان گفت از چپترين آخوندهاست و به مبارزه مسلحانه كاملاً اعتقاد دارد.» با بررسی و تدقیق جریان روحانیت در سالهای ۴۰ و ۵۰ مشاهده میشود که آیتالله مصباح از معدود روحانیونی بوده که همچون امام خمینی، حاضر به تأیید مجاهدین خلق و همکاری با آنها نشده است. اقدامی که نهتنها نشانه ضعف و رویگردانی از مبارزه علیه پهلوی، بلکه بیانگر سطح تحلیل بالا و ایدئولوژی صحیح اسلامی در عدم همکاری با گروههای التقاطی است. هاشمی :«من خودم وقتی سالهای اول اینها [مجاهدین] ضربه خوردند، در نامهای از امام خواسته بودم که تأییدشان کنند و تأکید داشتم که اینها بچههای خوبی هستند. اما امام تأییدی نفرمودند. دیگران هم چنین اقداماتی کرده بودند که شاید در نجاتشان از اعدام موثر باشد. ولی سال ۵۴ که رفتم نجف خدمت ایشان، گفتم: «تا به حال ما اصرار داشتیم شما به شکلی اینها را تأیید کنید ولی شما موافقت نفرمودید ما سه چهار سالی به اینها کمک کردیم، خاطرات چالشبرانگیز وشاذ هاشمی طی دوسال اخیر، همواره محل مناقشه قرار گرفته است. نشاندهنده درست بودن اقدام شورای نگهبان در رد صلاحیت هاشمی به خاطر «کهولت سن» بوده است. سیدحميد روحاني، تاریخنگار انقلاب اسلامی طی مصاحبهای میگوید:«در سال 52 حجتالاسلام هاشميان، امام جمعه امروز رفسنجان، نامهاي به امام نوشتند كه اکبرهاشمي از ما ميخواهد وجوهات شرعي را براي كمك به سازمان مجاهدين خلق (منافقین ) در اختيارش قرار دهيم كه امام فرمودهاند جايز نيست و احتمالا هاشمي در اين قضيه اغفال شده است». در طول 5 دهه گذشته مکررا رفتارهای سیاسی دوگانهای از هاشمیرفسنجانی به چشم میخورد که اگر حمل بر بیصداقتی سیاسی نکنیم لااقل موید پیچیده بودن شخصیت سیاسی ایشان است. در حقیقت ایدئولوژی سازمان از همان ابتدا یك ایدئولوژی التقاطی با گرایش شدید مارکسیستها بود و حمایت دامنهدار هاشمیرفسنجانی از جریان مارکسیستی مجاهدین خلق ابهامات قابل تاملی را درباره پیشینه سیاسی او در اذهان تداعی میکند. در نگاه خوشبینانه ماجرای ارتباط هاشمیرفسنجانی با مجاهدین خلق در بوته تفسیر با وجود هشدارهای امام(ره) تنها با واژه سهلانگاری در مبانی نظری و دوگانگی در عمل قابل طرح باشد. وحید افراخته از اعضای ارشد سازمان مجاهدین خلق درباره هاشمیرفسنجانی با سازمان مجاهدین خلق! اعترافات بسیار جالبی دارد. او مدعی میشود رفسنجانی بارها و بارها به سازمان کمک مالی کرده و همچنین به دلیل اینکه افراد زیادی را جهت جذب شدن به سازمان معرفی کرده است، میتواند با معرفی اشخاص به ساواک کمک کند و هاشمی جزو سمپاتها و حامیان اصلی سازمان است و عامل نفوذی سازمان در جریان روحانیت است. وحید افراخته در اعترافات خود مینویسد: «اين فرد (هاشمیرفسنجانی) از سمپاتهاي مهم گروه در ميان آخوندها ميباشد علامه مصباح :کمکهاي هاشمي به منافقين را نيز نبايد فراموش کرد. چه پولهايي که به آنها داد. 2- هاشمی وخوی اشرافیگری: هاشمی رفسنجانی در تاریخ 29 اردیبهشت 1383 ، خواستار بهره مند شدن مدیران از هواپیماهای اختصاصی شد. هاشمی : اظهار فقر و بیچارگی کافی است. این رفتارهای درویشمسلکانه، وجهۀ جمهوری اسلامی را نزد جهانیان تخریب کرده است، زمان آن رسیده که مسؤولین به مانور تجمل روی آورند. از امروز به خاطر اسلام و انقلاب، مسئولین وظیفه دارند مرتب و باوقار باشند… هرچند ما فقیر باشیم و اقتصادمان به سامان نباشد، اما برای آنکه در دیدگان سایر ملل مسلمان و غیرمسلمان، ملتی مفلوک جلوه ننماییم، لازم است تا جلوههایی از تجمل در چهرۀ کشور و مسؤولین حاکمیتی رویت شود…» "یکی از راهکارهای مهم ما این است که استفاده از هواپیما هم در بخش خصوصی رایج شود. اگر اینگونه شود که ارزش وقت و امنیت سفر برای مردم ما ارزش تلقی شود که باید شود، بهرهگیری از هواپیماهای کوچک برای مدیران و شخصیتهای نخبه و کاری متخصصین موثر میتواند معنادار باشد. زمینهای که با ساخت فرودگاهها در سراسر کشور به وجود امده، یکی از شرط است که انجام شد." هاشمی رفسنجانی در اظهاراتی نسنجیده یک مطلب توهین آمیز را در خصوص روستائیان بیان کرد. در یکی از مصاحبههایش درباره بعضی از انقلابیون فعلی با زبان عصبانیت از موضوعات دیگر، میگوید: «بعضیها هم اصلاً آن موقعها نبودند و در کوچههای روستاهایشان میگشتند، ولی الآن آمدهاند و انقلابی شدهاند.» هاشمی که ماهی یک بار از امام خاطره نقل میکند آیا به خاطر ندارد که امام فرمود این انقلاب آثار دست کوخ نشینان بود تا کاخنشینان را بیرون کند.امروز آقای هاشمی مگر در کجا زندگی میکند که ایثار و از خود گذشتگی روستائیان را فراموش کرده است. اظهارات هاشمی برگرفته از ادبیات اشرافیگری ایشان وخانواده اش است 3-تغییر ادبیات انقلاب واسلام ناب محمدی از انقلاب توسط هاشمی: هاشمی برخی الفاظ انقلاب اسلامی را تغییر داد مانند کلمه مستضعف که یک مفهوم قرآنی است تبدیل به قشر آسیبپذیر شد، هاشمی از همان روز نخست تفکر اشرافیگری را در نظام اسلامی تزریق کرد. هاشمیرفسنجانی ادبیات قشر آسیبپذیر را به جای مستضعفین آورد تا بگوید عدهای عرضه دریافت خدمات نظام را ندارند و دچار آسیب شدند نه اینکه ما به آنها ظلم کردیم، در حالیکه مفهوم مستضعف کاملاً معلوم بوده یعنی اینکه در جامعه به او رسیدگی نشده است. امام خمینی (ره) فرمودند، یک تار موی کوخنشینان را با همه کاخنشینان عوض نمیکنم یکی از اصول انقلاب اسلامی است، ما باید این اصول را حفظ کنیم، انحراف و زاویه گرفتن هاشمی رفسنجانی از خط امام ادامه دارد؛
«انشاءاللّه ما نخواهیم گذاشت از کعبه و حج، این منبر بزرگی که بر بلندای بام انسانیت باید صدای مظلومان را به همۀ عالم منعکس سازد و آوای توحید را طنین اندازد، صدای سازش با آمریکا و شوروی و کفر و شرک نواخته شود. و از خدا میخواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ بر آمریکا و شوروی را به صدا درآوریم.»
4-هاشمی وعدم التزام عملی به ولایت فقیه: عزل ونصب منتظری اصلِ ماجرا به مدیریتِ شخص هاشمی اتفاق افتاد و علی رغمِ نهیِ صریح امام از انتخاب منتظری و اطلاعِ هاشمی از عدم رضایت امام، وی بر این ماجرا اصرار ورزید و آن را در خبرگان مطرح و به رأی گذاشت. در ماجرای عزل هم با آنکه امام(ره) بارها تلاش کرد این ماجرا از ناحیه خبرگان مطرح شود، ولی هاشمی مدتها از انجام خواستِ امامِ طفره رفت تا آنجاکه امام شخصاً اقدام به عزل کرد. نکته مهم، برخوردِ تند و تشرِ بیسابقهی امام به هاشمیِ رفسنجانی است جلسه هیئت رئیسه خبرگان با حضرت امام(ره) و برخورد تند ایشان با هاشمی آیتالله امینی در مورد جلسهشان با امام میگوید: «آقای هاشمی، آقای خامنهای، آقای مشکینی و من به سوی جماران حرکت کردیم و در حدود ساعت نه شب به بیت امام رسیدیم. حاجاحمدآقا گفت: «گمان نکنم در این موقع شب امام اجازهی ملاقات بدهد؛ ولی خدمت ایشان عرض میکنم.» در این موقع آقای هاشمی در پاکت را باز کرد و متن نامه را برای ما خواند. با شنیدن نامهی عاطفی و اندوهبار و قاطع امام که از عمق جانش نشئت میگرفت، حالتی وحشتناک و غیر قابل توصیف بر جانم عارض شد که تلخی آن را هنوز فراموش نکردهام. بعد از چند دقیقه آقای حاجاحمدآقا از نزد امام برگشت و گفت: «فرمودند چون آقایان آمدهاند تشریف بیاورند.» در حدود ساعت ۹:۳۰ بود که خدمت امام مشرف شدیم. در ابتدا آقای هاشمی سخن را آغاز کرد، با لحن ملتمسانه گفت: «ما همیشه به هنگام بروز مشکلات و معضلات، خدمت شما شرفیاب میشدیم و در حل آن از جناب عالی کمک میگرفتیم. اکنون در رابطه با نامهای که برای آقای منتظری نوشتهاید و امکان دارد برای نظام مشکلاتی به وجود بیاورد، شرفیاب شدهایم. تقاضای ما این است که در پخش آن عجله نکنید، شاید در آینده راه حل بهتری پیدا شود. در تشکیل مجلس خبرگان هم تعجیل نفرمایید؛ اجازه بدهید اطراف و جوانب کار را خوب بررسی کنیم و خدمت شما عرضه بداریم، آنگاه هر چه بفرمایید عمل میکنیم.» بعد از آن آقای خامنهای، سپس آقای مشکینی دربارهی همین مطلب سخنانی را عرضه داشتند. امام که آثار اندوه بر چهرهی ربانیاش آشکار بود، فرمود: «من در اطراف و جوانب این کار خوب فکر کردهام و تصمیم گرفتهام. دیگر حرف ندارد. من از اول با انتخاب ایشان مخالف بودم، ولی نخواستم در کار خبرگان دخالت کنم. من گفته بودم نامه را در اخبار بخوانند، ولی در اینباره کوتاهی شد. اگر اصرار کنید میگویم همین حالا بخوانند. من گفتهام عکس او را از ادارات پایین بیاورند. تشکیل مجلس خبرگان هم ضرورتی ندارد، من خودم او را خلع میکنم؛ چون اگر خبرگان او را عزل کنند معنایش این است که انتخاب سابق آنها کار درستی بوده، در صورتی که من از اول مخالف این کار بودم.» آنگاه به آقایان خامنهای و هاشمی فرمود: «شما هم لازم نیست نامه را برای ایشان به قم ببرید، آن را به وسیلهی شخص دیگری میفرستم. شما هم دیگر برای دیدار ایشان به قم رفتوآمد نکنید.». در همین جلسه آقای هاشمی از امام درخواست کرد: «لحن نامه طوری باشد که به جنبهی حوزوی آقای منتظری لطمهای وارد نشود.» امام در جواب، سخنان تندی فرمود که با توجه به برخی مصالح و ملاحظات از ذکر آنها معذورم. بدین صورت جلسه با یاس و نگرانی پایان یافت.[۱۱] 4-امام خمینی وجاعلان حدیث انقلاب: * ایشان در وصیت نامه الهی سیاسی خود فرموده اند: امام خمینی در پایان وصیتنامه خود 4 تذکر مهم قید میکنند که آخرین آنها بدین قرار است: 5-نقش هاشمی درفتنه: هاشمي رفسنجاني در فتنه سال 88 كه دشمنان قسم خورده نظام اقتدار و امنيت ملي نظام جمهوري اسلامي را هدف قرار داده بودند هاشمی درخط مقدم فتنه اطلاعیه صادر کردند نامه بدون سلام به رهبری نظام كه خبر از پشتتیبانی تمام قد ورهبری هاشمی از فتنه میداد. 6-بررسی اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی و نحوه نگرش وی به عرصه قدرت الف: مدل مطلوب ساختار سیاسی از منظر هاشمی رفسنجانی ، الگوی رقابت دوحزبی با مشارکت محدود سیاسی است. ب: در اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی ، هر نظام سیاسی می تواند با همراهی 20 درصد از شهروندانش ، بقاء خود را تضمین نموده و مستقر باقی بماند. ج:در اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی ، ولی فقیه صرفا یک ناظر است و در نظام سیاسی مطلوب وی ، رییس جمهور حاکم است و نه ولی فقیه. د:در اندیشه سیاسی هاشمی رفسنجانی ، رییس جمهور نباید فرمانبر رهبری باشد. به واقع هاشمی رفسنجانی به صراحت از عدم همراهی 80 درصدی مردم ، خطری را متوجه نظام نمیداند(حذف امت) و در عین حال ولی فقیه را نیز حاکم نمیداند(نفی امام) که در جمع بندی می توان اظهار داشت که در الگوی توسعه گرایانه دمکراتیک دوحزبی با مشارکت محدود ، که مدل مطلوب سیاسی هاشمی رفسنجانی است، جایی برای ساختار امت و امامت وجود ندارد. حکومت توسعه گرای دمکراتیک(مدل امریکا) و نفی نظام امت و امامت
|