فرهنگی سیاسی اجتماعی |
|||||
تاریخ ایران به دو بخش کلی قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسیم می شود. ایران قبل از اسلام: بزرگترين تمدن تاریخ ایران دولت عيلام بوده است پايتخت عيلام شهر شوش بوده چهار منطقه اَوان، اَنشان، سيمش و شوش بودهاند. زمان آمدن آريایى ها به ايران را برخى ۲۰۰۰ سال قم و بعضى قرن ۱۴ قم تا قرن ۶ قم نوشته اند. آريایى ها هنگامی که به فلات ايران رسيدند، در ابتدا مردمان بومى را قلع و قمع کردند ولى سپس آنها را بهکار گرفتند. آريائىها پس از ورود به ايران به طوايف مختلف تقسيم شدند که مهمترين آنها مادها و پارتها و پارسها هستند. نام ايران از اسم آريایى ها گرفته شده و به معنى سرزمين آريایى است. ایران باستان ایران باستان را دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله اعراب به ایران دانسته اند. هخامنشيان - ۵۵۰ تا ۳۳۰ قم دوره های تاریخی ایران سلوکيان دراين دوره از تاریخ ایران دامپروى و کشاورزى و تجارت رونق بسيار داشت و بردهدارى رشد مىکرد. دين آنها دين زرتشت از آثار اين دوره از تاریخ ایران معبد آناهيتا در کنگاور، خرابهٔ معبد کنگاور، نقوش برجسته از دورهٔ مهرداد و گودرز در بيستون است. سلسله اشکانی به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. وی سلسله ساسانیان را بنا نهاد که تا ۶۵۲ میلادی در ایران ادامه یافت. دولت ساسانی حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی بود ایرانیان که از تبعیض طبقاتی موجود در کشورشان ناراضی بودند اسلام را پذیرفتند طاهریان برای اولین بار پس از ظهور اسلام در طول تاریخ ایران نواحی شرقی ایران همچون خراسان را به استقلال رسانیدند و صفاریان نیز برای اولین بار از زبان خارجی به جای زبان عربی استفاده کردند. از دوره سامانیان (۹۹۹- ۸۱۹ م) نیز خط فارسی نوین پدید آمد و الفبای عربی با زبان فارسی رواج یافت. حکام آل بویه (۱۰۵۵-۹۴۵ م) پس از فتح شیراز و تأسیس حکومت خویش راهی بغداد شده آن را تصرف نمودند غزنویان (۱۱۸۶-۹۷۷ م) خود را در تاریخ ایران به عنوان غازیان یا جنگجویان مسلمان مطرح ساختند سلجوقیان (۱۱۹۴- ۱۰۳۸ م) با پیروزی بر غزنویان حکومت خویش را تأسیس نمودند حکومت خوارزمشاهیان (۱۲۳۱-۱۰۷۷ م) یکی دیگر از حکومتهای تاریخ ایران بود که با تهاجم مغولها به خاک ایران آغاز گردید. نتیجه این تهاجم انقراض حکومت خوارزمشاهیان و غارت شهرها و قتل عام مردم ایران بود که با نابودی اقتصاد و کشاورزی ایران همراه گردید. مغولها به سرعت خاک ایران را تصرف نمودند و ضمن لشکرکشی به بغداد و به قتل رساندن خلیفه عباسی خلافت اسلامی را از میان بردند (۱۲۲۸ م) پس از مغولها، تیموریان (۱۵۰۶-۱۳۷۰ م) به خاک ایران هجوم آوردند و بار دیگر سرزمین ایران را عرصه تاخت و تاز و غارت قرار دادند. از دوره صفوی (۱۷۳۲-۱۵۰۱ م) برای اولین بار در تاریخ ایران مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران معرفی گردید. دوره شاه عباس شهر اصفهان به عنوان پایتخت ایران انتخاب گردید نادرشاه افشار افغانها را شکست داد و ضمن تسلط بر تمامی خاک ایران، سلسله افشاریان را تأسیس نمود (۱۷۳۴ م). پس از افشاریان، زندیان (۱۷۹۶-۱۷۵۰ م) بر اریکه قدرت تکیه زدند و در دوره حکومت آنها شهر شیراز به پایتختی انتخاب گردید دوره قاجاریان (۱۹۲۴-۱۷۷۹ م) از دوره های تاریخ ایران بود که نفوذ قدرتهای استعماری همچون انگلیس و روسیه تزاری در ایران توسعه یافت با تحمیل عهدنامههایی همچون ترکمانچای، گلستان و پاریس بر دولت ایران سرزمینهای وسیعی در آذربایجان، گرجستان، ارمنستان و خراسان را از خاک ایران جدا کردند. نتیجه این تحولات وقوع جنبشهایی چون قیام تنباکو، مشروطیت، جنبش جنگل و قیام محمد خیابانی در ایران بود. در سال ۱۹۲۴ میلادی رضاخان به حکومت دست یافت و تاسیس سلسله پهلوی را اعلام نمود. در دوره پهلوی صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق ملی شد انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ ش (۱۹۷۹ میلادی) باحضور یک پارچه مردم ایران ورهبری امام خمینی پیروز شد. ملکشاه و سلطان سنجر *سه جنگ به حضرت علی پس از پیامرتحمیل شد 1- جنگ جمل(ناکثین) پیمان شکنان ( شکستن بیعت با حضرت ) به رهبری طلحه وزبیر وتشویق عایشه که به دلیل نقض پیمان به ” ناکثین ” تعبیر شد. این جنگ در سال 36هجری درنزدیکی بصره باکشته شدن ده تا بیست هزارتن ازناکثین وشهادت تنها ده تن ازیاران امام درمدت یک روز پایان یافت . علت این بود که طلحه وزبیر خودراپس ازپیامبر محق بر حکومت می دیدند.یکی عدل علی را برنمی تابیدن ودیگری خونخواهی عثمان که احساسات مردم عادی را جریحه دارکرده بودرا بهانه واین جنگ را دامن زدند. طرف مخاصم چون بیعت شکنی کرده مأموران حکومتی بصره را به قتل رسانیده بودند امام برای ترک جنگ به یکی از اصحاب قرآن داد تا ازدشمن بخواهد حکم کتاب الهی را گردن نهند نه تنها به موعظه عمل نکردند بلکه حامل قرآن راکشتند . 2-جنگ صفین ( با قاسطین): معاویه که اززمان دوخلیفه قبل حاکم شام بود انتظار داشت بعد از قتل عثمان هم چنان حاکم باقی بماند . حضرت درآغاز حکومت خود نمایندگانی رابرای گرفتن بیعت به سوی معاویه فرستاد که معاویه با مشورت با عمروعاص به نماینده جواب منفی نداد ولی فرستاده امام بنام جریر را مدتی پیش خود نگاه داشت تا بتواند خودرابرای نبرد باحضرت آماده کند. 4ماه پس از جنگ جمل ، جنگ صفین در شوال سال 36آغازشد. پیامبر ازپیش فرموده بودنداگر معاویه برمنبر من رفت اورابکشید . وفرموده دیگرش این بود که عماریاسر درجنگ اهل عراق وشام ودرجبهه حق شهید خواهد شد. حقانیت حضرت مولادراین جنگ هم مسلم است . 3- جنگ نهروان (مارقین) یک سال ازجنگ صفین نگذشته درسال 38قمری جنگ امام درناحیه ای به نام ”نهروان” با خوارج درگرفت . خوارج به سرکردگی عقیدتی ”حرقوص” ازافراد متدین ومقدس بودند که تدین خودرا ازمولا نیز جلو انداخته بودند. اینان درمسایل سیاسی بسیار ضعیف وهمان هایی بودند که حضرت علی رادرجنگ صفین وادار کردند که با ید بامعاویه صلح کند وگرنه کشته می شود . اینان همان کسانی هستندکه درزمان پیامبر به تقسیم غنایم او اعتراض داشتند که چرا ایشان سهم بیشتری به مشرکان تازه مسلمان میدهد. خوارج با این که درصفین امام را وادار به حکمیت و مصالحه با معاویه کردند ولی بعدها بنا به عقیده خود حکمیت را گناه وکفر تلقی وگفتند حاکمی جز خدا وجود ندارد ولذا خود توبه کردند وامام رانیزواداربه توبه نمودندکه امام نپذیرفت دوهزاروهشتصد تن ازخوارج با امام جنگیدندوهمه کشته شدندتنها چند نفر از آنها موفق به فرارشدند «با حرکت ذوالفقار، لج می کردند»
این، رویارویی دو سپاه، ایستادن دو گروه و تقابل دو شمشیر در مقابل هم نیست؛ این، تجلی جدایی حق از باطل است. سرسپردگان حقیقت، به استقامت راستین ذوالفقار تکیه دارند و آن سو، دل سپردگان ظواهر، چشم به پیشانی های پینه بسته هم دوخته اند؛ غافل از این که مهر ابطالی بیش، بر خود نساخته اند. مگر لیلة المبیت و غدیر را ندیده بودند؟کدامشان غدیر را به چشم ندیده یا به گوش نشنیده اند؟! آوازه لیلة المبیت را و حجة الوداع و مباهله را و...؟ آری! مگر کسی هست که در سپاه خوارج باشد و علی علیه السلام را در مقابل خود ندیده باشد؟ مگر شانه ای هست که بار ثقلین رسول اللّه صلی الله علیه و آله را بر خود احساس نکرده باشد؟ بر سر ایمان نسیه تان چه آمده است؟آی جماعت! چه شد آن خلسه ها و خلوت های شبانه کجا رفت آن سجده های ممتد و زاهدانه باد غفلت و نسیان، سجاده هایتان را به کدام سو برده است؟ کدام حایل، میان اذکار عابدانه و دل های مسدودتان، دیوار «ورود ممنوع» کشیده است؟ چه آمد بر سر ایمان نسیه تان؟ بعد از پیامبر، دست ها دو دسته شدندپیامبر صلی الله علیه و آله ، دریای اسلام را بر کویر جان ها عرضه کرد و به ناگاه، انسان ها دو دسته شدند. یکی گروه مردان وفا که در عمق دریا، پنهان و بی ادعا مأوا گزیدند و دیگری، دسته ای که با ادعای حضور و بلوغ، چون کف روی آب، همچون حباب، وجود سطحی خود را اعلام داشته باشند! خوارج...خوارج، یک توده در یک گوشه تاریخ نبوده و نخواهد بود. و نهروان یک جغرافیای کوچک تقابل میان علی علیه السلام و غیر علی علیه السلام نبوده و نیست. نهروان، یکی از گهواره های غفلتی است که کودک فتنه را در خود پروراند تا در عاشورا قد علم کند. نهروان یکی از بسترهای جاری کربلا است. بترسیم!یاران ذوالفقار! فصل هراس آمده است. بترسیم از مرز باریکی که امروز میان حق و باطل است. بترسیم از دامنه های نهروان که در لحظه لحظه زندگی ما جاری است. بترسیم از ابتلا به سرطانی که خارجیان را زمین گیر کرد؛ از آن کوری محض که خورشیدی ترین حق زمان را دیدن نتافت. بترسیم از درد مهلک سطحی نگری؛ از ویروس نابود کننده نسیان و از هرچه ما را به تماشای دور از ادراک الهی می خواند؛ که میان ما و خوارج، فاصله تنها یک قدم فراموشی است. جاهلان لجوجزاهدان ظاهرپرست، پا در رکاب نهاده اند. «نهروان»، جولانگاه تحجر شده است. چشم های کوته بین، به میدان آمده اند تا به جای بستن، راه فتنه را بگشایند. به میدان آمده اند، چون عدالت علی علیه السلام را تاب نتوانند آورد. به میدان آمده اند، چون پوستین های قرآن شام، فریبشان داده است و «قرآن ناطق» را در قلب میدان نمی توانند دید. پا در رکاب نهاده اند تا از مرزهای خرد و روشنی بگذرند و در رودخانه روانی سد بسازند که خدا جاری ساخته است. حق را دیده اند؛ ولی لجاجت، دل هایشان را کور کرده است. این زبان های بی بهره از منطق و این گمان های بی نصیب از تفاهم را سودای جنگ، ربوده است. هر چه پل پشت سر خویش داشتند، همه را خراب کرده اند و اینک که پی به اشتباه برده اند، به جای بازگشت، دین خدا را ابزار مطامع خویش کرده اند. خانه هایشان را روبه سایه ساخته بودنداز مولای خویش هم جلو زده اند. حق را به باطل آمیخته اند. از کلام الهی، پیامی را مراد می کنند که در هیچ منطقی پذیرفته نیست. اینان، جاذبه دین را به سود دافعه اش وانهاده اند و اگر علی علیه السلام نبود که «میزان اعمال» باشد و ترازوی تعادل، تیرهای مسموم شان به ثمر نشسته بود. اینان، گلبرگ های جمال و رحمانیت را نشناخته اند و خانه های قلب شان را رو به سایه ساخته اند تا آفتاب عشق در آنها نتابد. محبت در این قلب ها بی فروغ است و ترحم، سخنی دروغ. عرفان را غریبانه به زنجیر می کشند و پنداشته هایشان را حکم الهی می انگارند. خانه های قلبشان جای ولیّ خدا نیست. خوارج، هنوز زنده اند؛ باید به علی پیوستباید به علی علیه السلام پیوست، تا قطب های افراط و تفریط، نربایدمان؛ تا در منطق هدایت، از دام های نیرنگ و از تورهای فریب برهیم. باید به علی علیه السلام پیوست تا هم از پوشاله های تحجر گریخت و هم از چنگال های انحراف. باید به علی علیه السلام پیوست که عقل، دانش آموز کلاس خطبه های اوست. باید از علی بیاموزیم که فرموده است: «دو کس اند که به خاطر من، هلاک خواهند شد: آنکه در دوستی و دشمنی ام، زیاده روی کند». فراریان نهروان، هنوز نمرده اند. «اشعث بن قیس» هنوز می نالد که «عرب، نابود شده است». و خوارج همراهش می نالند که «جنگ ما را خورده است». هشدار که این مرد نمایان نامرد، با فکرهای کودکانه، فریاد یا علی علیه السلام را به انزوا نکشانند. اصحاب نهروان، هنوز نمرده اند؛ پنهان شده اند در لباس های ترور، در چهره های استبداد، در نقاب های تعصب. خوارج؛ بلعم باعوراهاحتی اگر نشان سجده بر پیشانی ها بماند و چشمه سارهای وحی، در زندگی ها بجوشد، آنان که به قیام و قعود و قنوت می آویزند و غیر از پوسته دین، همه را وامی گذارند، شاید به سرانجام بلعم باعورا برسند؛ هم چنان که رسیدند؛ آنها را می گویم که ورق پاره های قرآن بر نیزه را تاب نیاوردند؛ ولی قرآن ناطق را در حصاری از عناد، خلع سلاح کردند. مهلکه نهروانآن چشم ها که جز بر فراز نیزه ها قد نکشیدند، چه می دانستند تفسیر «إنِ الحُکْمُ اِلّا لِلّه» را؛ وردی که آن روز، به نفعشان بود و باید معجزه می کرد و معجزه کرد؛ اما نه به نفع گروه سست ایمان خارج شده از دین؛ آن گاه که از آزمون حکمیت سرافکنده و زیان کار بیرون آمدند و علی علیه السلام را در مهلکه ای دیگر، غرق کردند؛ مهلکه ای به نام نهروان که خطبه های علی را تاراندند و حقانیت و معصومیت اش را به اتهام کفر کشاندند، در حالی که باورهاشان به سراب های واهی نزدیک تر بود. سپاه علی علیه السلام باید تغییر جهت می داد و کار را یکسره می کرد؛ چرا که ارواح مرتد، دین را به ابتذال می کشاند. بی ولایت تو ...سرسپرده اشارت دست توام مولا! دل سپرده ردپای توام در بیابان هول انگیز تاریخ که جز تدبیر و کلامت، راهی به رستگاری نیست، که جز تفسیر و پیامت، دری به قرآن باز نمی شود. بی گوشه چشمت، عقل، قرآن بردار می کند و دین، شتری را می پرستد و بی ولایت تو، راهی به شریعت نیست. مولای تنهاپینه برپیشانیان بی خبر، عشق را به بتی از دین فروختند و اندیشه را به گوساله سامری سپاه شام. در پاییز برگریز یاران محمد، محمدی دیگر، ولی تنها برادر محمد، ولی مظلوم در غربت اندیشه ولایی، اسیر اباحه گری قومی شد که گناهشان، نشناختن مولای زمان خویش بود و سال هاست کودکان تاریخ، از ملای مکتب خویش می پرسند آیا ندانستن گناه نیست؟! دیواری میان حق و باطلبه نهروان خفته در سینه ام و به خوارج خوابیده در بخت خواسته هایم، دینم را گفته ام؛ حاشا قدمی فراتر از مولایم بگذارم! حاشا که سلام نمازم پیشی بر امام نیازم بگیرد؛ که جملگی نمازم، مولاست. نهروان، قطعه زمینی در حوالی کوفه نیست؛ نام جنگی در تقدیر صفحات تاریخ نیست؛ نهروان، نه زمان است و نه مکان؛ نهروان، دیواری ست که بین قرآن ظاهر و قرآن باطن کشیده اند. نهروان، فاصله بین مولا تا بنده است؛ فاصله ای که از نطفه نامشروع نفاق زاده شد. تفاوت «آقازادگی» در دنیای شاهنامه با دولت یازدهممعیار توزیع مقامات و مناصب دولتی این روزها نه مثل دنیای شاهنامه؛ که وارون آن است، احتمالاً از چنین دولت ناشایسته سالاری نمیتوان انتظار فهم و حل مشکلات مردم را انتظار کشید.شاهنامه پژوهان بر این باورند که بسیاری از سرداران و پهلوانان نامی شاهنامه از بستگان و نزدیکان پادشاهان زمان خود بودند. اگرچه از روی شایستگی که داشتند به این مناصب رسیده بودند اما همگی سپری پیش روی مردم سرزمینشان در روزهای سخت بوده و بزرگترین سرمایه که جانشان بود را برای حفظ آب و خاک و ملت خود فدا میکردند. از این زمره نمونههای فراوانی را میتوان سر دست گرفت، که از بارزترین آنها نخست وزیر ایران جناب «گودرز» است که 72 پسرش را که همگی از پهلوانان زمان خود بوده و «گیو» سرآمدشان بود، در راه این کهن بوم و بر فدا کرد. یا دلاوری مانند «فریبرز» پسر کیکاوس پادشاه ایران، و یا در آن سوی مرزها و در میان لشگر دشمن، «هومان» برادر «پیران» نخست وزیر افراسیاب؛ پادشاه توران، و دیگر پهلوانانی مانند پسران خود افراسیاب که وابستگی به خاندان قدرت، و «آقازادگی» عافیت طلبی و گوشهگیری آنان را باعث نشد. «آقازاده» لفظ مثبتی نیست! برخلاف دنیای شاهنامه که آقازادهها دوشادوش پدرانشان میماندند و برای آبادی و استقلال این سرزمین حماسهها و رادمردیها را رقم میزدند، آقازادههای امروزی اغلب ترجیح میدهند تا با استفاده از رانت پدر جلای وطن کرده و به دامان دشمنان این مردم پناهنده شوند. متأسفانه مسؤلین مناصب مختلف مملکتی هم به جای آنکه فرزندان خود را به ماندن در کشور و کوشش برای عمران و آزادی این بوم و بر تشویق کنند، بعضاً زمینهساز خروج آنها از کشور میشوند. برخی گزارشها حکایت از حضور بیشتر از 3000 نفر از آقازادههای این مملکت در خارج از کشور دارد، آقازادگانی که اگرچه که بیشترشان به بهانهی تحصیل جلای وطن کردند، اما حالا و بعد از پایان درس و مشق ادعایی شان هم خیال بازگشت به کشور ندارند. کسانی که اغلب از چنان هوش و استعداد ممتازی هم برخوردار نبودند و تنها با استفاده از رانت پدر و بهرهگیری از سرمایههای بیت المال؛ از کشور خارج شده و به بهانهی تحصیل روانه کشورهای اروپایی شدند. کارشناسان بر این باورند که یکی از بسترهای مناسب «نفوذ» سیاسی در دستگاه های تصمیمساز و تصمیمگیرندهی نظام، آقازادهها و فرزندان مسؤلین کشور است. سرویسهای جاسوسی بیگانه با شناسایی این افراد و با نزدیک شدن به آنها میتوانند تا در تصمیمات پدرانشان در مناصب و مصادر حساس نظام دخیل شوند. مع الاسف اینکه در بسیاری از موارد هم در طول سالیان گذشته موفق بوده اند، آمار آقازادههایی که در تور قانون افتاده اند و در دادگاه شرع مقدس به حبس و زندان محکوم شدند، نشان از همین توفیقات دارد. همچنین برخورداری پهلوانان شاهنامه که خود از خاندان سلطنتی هم محسوب میشدند از بیت المال و خزانهی حکومت براساس میزان شایستگی و عملکرد و لیاقت آنان بود، نه نزدیکی به پادشاه یا باندهای قدرت و ثروت. نمونهی بارزی که برای اثبات این مدعا میتوان ذکر کرد در زمان پادشاهی کیخسرو بر ایران زمین و بعد از فتح توران اتفاق افتاد. وی غنائم و سرزمینهای متصرفه را بنابر شایستگیها و زحماتی که هریک از پهلوانان برای گشودن توران کشیده بودند، میانشان تقسیم کرد. عضویت همسر و فرزندان یکی از وزرا در بیش از ۱۴ شرکت پتروشیمی خبر داد. آقای وزیر که سود شرکتهای پتروشیمیایی خود و خانواده اش را در بیرون آمدن از بازار بورس میدید، با طرح این پیشنهاد در ستاد تدابیر ویژه اقتصادی دولت آن را عملی کرد. شکل گیری باندهای قدرت و ثروت خطر بزرگی است که هر دولتی را تهدید میکند، بی تردید ورود میلیاردرها و سرمایهداران به مناصب و جایگاههای مهم تصمیم سازی دولتی، میتواند عملکرد بی طرف دولت را در تصمیم گیری هایش زیر سوال ببرد. روشن است که انگیزههای شخصی مانع از آن خواهد شد که اعضای میلیاردر دولت در جایی که پای مصالح عمومی و سود و منفعت شخصی در میان است، تصمیم درست را اتخاذ کنند. حضور مسؤلین رده بالای دولت یازدهم در هیأت مدیره شرکتهای مختلف خصوصی، و ثروتاندوزی آنها همواره یکی از نقاط ضعف آن و پاشنه آشیل این دولت محسوب شده است. اگرچه که شاید این مناصب و آن ثروتها، از راههای مشروع و قانونی هم تحصیل شده باشد، اما برای مسؤلی که قرار است به حال محرومین و مستضعفان از مردم فکر کند؛ قطعاً مضر است. بی تردید دولتی میتواند بیشتر و بهتر به حال محرومان و پابرهنگان جامعه برسد که دردهای آنان را از نزدیک دیده و درک کرده باشد. مسلماً مسؤلینی که در منازل گرانقیمت خود در بالاشهر تهران نشسته اند، نمیتوانند تصمیم درستی برای اوضاع معیشتی و سفرههای مردم که هر روز بیشتر آب می رود، بگیرند. برخی ناظران سیاسی معتقدند معیار توزیع مقامات و مناصب دولتی این روزها نه مثل دنیای شاهنامه؛ که وارون آن است، کسانی اغلب به عنوان مشاورین و مستشاران دولتی پُست میگیرند که وابستگی جناحی و سیاسی بیشتری با رییس جمهور و مقامات رده بالای دولتی داشته باشند. احتمالاً از چنین دولتی با چنین سیستم ناشایسته سالاری نمیتوان انتظار فهم و حل مشکلات مردم را انتظار کشید. یکبارحسن روحانی اتفاقی به اوباما زنگ می زند
باردیگرظریف با اوباما به طور اتفاقی برخورد کرد، دست داد و احوالپرسی کرد.
فائزه هاشمی اتفاقی دربین فتنگران ساندویج می خورد
وزیر اطلاعات در واکنش به انتشار تصویر حضورش در مراسمی با حضور سران فتنه این حضور را اتفاقی توصیف کرد.
این دومین دیدار مقامات دولتی در ماه های اخیر است که اتفاقی توصیف شده است، چنانکه پیش از این هم دیدار ظریف و اوباما اتفاقی نامیده شده بود.
تاریخ پر است از این اتفاقات اتفاقی!
تاریخ را بخوانید، عده ای بعد از ارتحال رسول خدا به طور اتفاقی غدیر خم را فراموش کردند؛
عده ای از فرماندهان لشکر امام حسن(ع) وقتی برای آخرین خداحافظی به خانه رفتند، به طور اتفاقی دیگر بیرون نیامدند
و امام شان را تنها گذاشتند؛
عده ای هم به طور اتفاقی در حادثه عاشورا به لشکر یزید پیوستند.
تاریخ پر است از این اتفاقات اتفاقی!
باور نمی کنید، تاریخ را ورق بزنید و البته جالب اینجاست که به طور اتفاقی، هیچ یک از اینها به گندم ری نرسیدند.
چطور می توان اتفاقی با اوباما برخورد کرد، دست داد و احوالپرسی کرد اما نمی توان به طور اتفاقی راه را کج کرد
به طور اتفاقی نمی توان دست نداد و به طور اتفاقی نمی توان دشمن این ملت را جسورتر نکرد؟! آقاي ظريف فقط
وقتی برگشتی، دستت را به سوی دستان رهبری که با بمب دست ساز همان آمریکایی ها به درجه جانبازی رسیده،
دراز نکن. همین امشب احساس غــریبی میکنم نـالـه هـای "یـا حبیبـی" میکنـــم بر مـزار لالــه تنهـا مانـده ام قافله رفته است و من جا مانده ام In the name of God, the Beneficent the Merciful
To the Youth in Europe and North America,
The recent events in France and similar ones in some other Western countries have convinced me to directly talk to you about them. I am addressing you, [the youth], not because I overlook your parents, rather it is because the future of your nations and countries will be in your hands; and also I find that the sense of quest for truth is more vigorous and attentive in your hearts.
I don’t address your politicians and statesmen either in this writing because I believe that they have consciously separated the route of politics from the path of righteousness and truth.
I would like to talk to you about Islam, particularly the image that is presented to you as Islam. Many attempts have been made over the past two decades, almost since the disintegration of the Soviet Union, to place this great religion in the seat of a horrifying enemy. The provocation of a feeling of horror and hatred and its utilization has unfortunately a long record in the political history of the West.
Here, I don’t want to deal with the different phobias with which the Western nations have thus far been indoctrinated. A cursory review of recent critical studies of history would bring home to you the fact that the Western governments’ insincere and hypocritical treatment of other nations and cultures has been censured in new historiographies.
The histories of the United States and Europe are ashamed of slavery, embarrassed by the colonial period and chagrined at the oppression of people of color and non-Christians. Your researchers and historians are deeply ashamed of the bloodsheds wrought in the name of religion between the Catholics and Protestants or in the name of nationality and ethnicity during the First and Second World Wars. This approach is admirable.
By mentioning a fraction of this long list, I don’t want to reproach history; rather I would like you to ask your intellectuals as to why the public conscience in the West awakens and comes to its senses after a delay of several decades or centuries. Why should the revision of collective conscience apply to the distant past and not to the current problems? Why is it that attempts are made to prevent public awareness regarding an important issue such as the treatment of Islamic culture and thought?
You know well that humiliation and spreading hatred and illusionary fear of the "other” have been the common base of all those oppressive profiteers. Now, I would like you to ask yourself why the old policy of spreading "phobia” and hatred has targeted Islam and Muslims with an unprecedented intensity. Why does the power structure in the world want Islamic thought to be marginalized and remain latent? What concepts and values in Islam disturb the programs of the super powers and what interests are safeguarded in the shadow of distorting the image of Islam? Hence, my first request is: Study and research the incentives behind this widespread tarnishing of the image of Islam.
My second request is that in reaction to the flood of prejudgments and disinformation campaigns, try to gain a direct and firsthand knowledge of this religion. The right logic requires that you understand the nature and essence of what they are frightening you about and want you to keep away from.
I don’t insist that you accept my reading or any other reading of Islam. What I want to say is: Don’t allow this dynamic and effective reality in today’s world to be introduced to you through resentments and prejudices. Don’t allow them to hypocritically introduce their own recruited terrorists as representatives of Islam.
Receive knowledge of Islam from its primary and original sources. Gain information about Islam through the Qur’an and the life of its great Prophet. I would like to ask you whether you have directly read the Qur’an of the Muslims. Have you studied the teachings of the Prophet of Islam and his humane, ethical doctrines? Have you ever received the message of Islam from any sources other than the media?
Have you ever asked yourself how and on the basis of which values has Islam established the greatest scientific and intellectual civilization of the world and raised the most distinguished scientists and intellectuals throughout several centuries?
I would like you not to allow the derogatory and offensive image-buildings to create an emotional gulf between you and the reality, taking away the possibility of an impartial judgment from you. Today, the communication media have removed the geographical borders. Hence, don’t allow them to besiege you within fabricated and mental borders.
Although no one can individually fill the created gaps, each one of you can construct a bridge of thought and fairness over the gaps to illuminate yourself and your surrounding environment. While this preplanned challenge between Islam and you, the youth, is undesirable, it can raise new questions in your curious and inquiring minds. Attempts to find answers to these questions will provide you with an appropriate opportunity to discover new truths.
Therefore, don’t miss the opportunity to gain proper, correct and unbiased understanding of Islam so that hopefully, due to your sense of responsibility toward the truth, future generations would write the history of this current interaction between Islam and the West with a clearer conscience and lesser resentment.
Seyyed Ali Khamenei
21st Jan. 2015
|